Monday, April 9, 2012



وقتی به بارسلونا می روی یک بار در بلندی شهر مبهوت آن اعجوبه می شوی که نامش میرو بود، یک و بلکه چند بار در وسط شهر مبهوت اعجوبه ای دیگر که نامش پیکاسو بود. این یکی را از نزدیک دیده بودم و البته از دور.

پیکاسو قطعا نابغه بود و به نظر من نابغه ای بود که گزیده هم نگذاشت و آنقدر خودخواه نبود که کارهای متوسط را بشکند و پاره کند. تا زنده بود هی کار کرد و آخر سری هی کوزه های چینی ساخت که امروزه روز اطراف جهان به بهای اندک به فروش می رسد. و ای عجب که هیچ از عظمت او کم نکرد.

این جا آتی مبهوت پیکاسو است و من هم دزدانه عکسی گرفته ام که نباید گرفت . او هم پایش را لب خط گذاشته از آن جلوتر برود زنگ به صدا در می آید که ای مردمان چه نشسته اید که یکی به میراث فرهنگی ما نزدیک شد. و چنین می پایند مردمان آثار فرهنگی شان را

<$I18NNumdeklab$>:

At April 9, 2012 at 3:00 PM , Anonymous سارا said...

چه هارمونی زیبائی هست بین آتی خانم و نقاشی پیکاسو

 
At April 10, 2012 at 3:35 AM , Blogger cheguri said...

يادم مي ايد زماني در تخت جمشيد خانمي كه ظاهرا مسئول بود انجا، مي گفت با دوربين هاي فلش دار عكس نياندازيد، فلاش دوربين به اثار اسيب مي رساند!!
و من ان زمان ها فكر مي كردم عجيب است كه مثلا بارش باران به ان همه ميراث اسيب نمي رساند ....!!!

 
At April 10, 2012 at 2:18 PM , Anonymous Anonymous said...

مرسی آقای بهنود عزیزم که از آتی جانتان می نویسید و از خودتان...ومرسی که کامنتم را بی جواب نگذاشتید.در کنار هم همیشه شاد باشید

 
At April 10, 2012 at 2:19 PM , Anonymous Anonymous said...

مرسی آقای بهنود عزیزم که از آتی جانتان می نویسید و از خودتان...ومرسی که کامنتم را بی جواب نگذاشتید.در کنار هم همیشه شاد باشید

 
At April 11, 2012 at 7:39 AM , Anonymous علی said...

بسی جای خوشوقتی است که در موزه هنرهای معاصر دوست داشتنی خودمان هم خط سرخی بر زمین و تله نوری و همان زنگ اخبار هم کسانی را که می خواهند عصر هنری محبوبشان را کاملا از نزدیک ببینند، بیدار می کند. صد البته با تذکری کاملا مودبانه از طرف مراقبان همه جا حاضر. خسته نباشند.
اگر بگویم رشک نبرده ام بر این فرصت نابی که دارید، باور نکنید!

 
At April 12, 2012 at 10:56 AM , Anonymous Anonymous said...

اصلا کار خوبی نکرده ای مزاحم ایشان شده ای. تازه گیرم که من گفتم چرا، مگر امیدی هست که شما بفهمی، نه بفهمی خوب نیست بلکه بگیری بهتراست پس از از سر.
تازه گیرم که من گفتم چرا، مگر امیدی هست که شما بگیری. یا ایشان مانند هزاره اول کماکان در پرده می ماند، یا اگر هزاره دومی هست و ایشان قرار است آفتابی بشود با حق و حقوق برابر با خودت در رسانه جات ظاهر می شود. این شب نوشت هم رسانه جات است. چون من یک دموکرات هستم همینه که هست، نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد.
عکس گرفتن که به ما مربوط نیست چون عکس صاحاب دارد. عکس پشت پشتکی حاج آقایی را رسانه ای کردن به ما مربوط است و بدون اجازه ما رسانه ای شده است.
حالا که حسابی عصبانی شده ای بهتر است بگویم زبانم لال زبانم لال مگر شما [...] هستی که خانمش هرچه عکس در رسانه جات منتشر می کند چشمهایش یا به اشرق است یا به مشرق. نمیشه. مغایر مسلک است. چشمها، مرد مردانه، مستقیم و رو به دوربین. و اگر کسی خواست مانند آینشتاین زبانش را هم درآورد اشکالی ندارد ولی لازم نیست آن عکس را به من هم بفرستد.
می دانی چرا؟ هزار سال پیش یک خانم روزنامه نگار کار بد کرده بود، در رده همین کار بد شما. من یک نوشته نیست در جهانی برایش نوشتم. زود پرسید این را شما نوشته ای. من هم یک نوشته دیگر برایش فرستادم در مایه های وااا، ما و این کارها، ولی من می دانم کی نوشته و جای نگرانی نیست. خانم هم زود عکس خودش را به من فرستاد. من هم سپاسگزاری کردم، و وقتی که تنهایی به پیاده روی رفته بودم برایش ترانه خواندم:
...

می دانی چرا؟ چون گرفته بود چی گفته ام و کار بد نکرد.
نوشته مرا به ایشان نشان بده و به ایشان بگو که هوشنگ فرموده شما شورش بکنی. ولی شورش نکنید. حتما این کار را بکن. چرا؟ چون شورش بر وزن پویش در اینگونه وقت ها خوب است، و برای بانوان بهتر است.

 
At April 16, 2012 at 4:13 AM , Anonymous Anonymous said...

سانسور خر است.
آنچه ریاست عالیه فرماندهی کل سانسورجات شب نوشت زحمت کشیده و سانسور فرموده است بایستی به زبان شما هم ترجمه بشود.
خواهش می کنم ترجمه را هم به ایشان نشان دادن بفرمایید.
چون شب نوشت جات بر وزن وبلاگ جات خوب است. واکنش به آن هم خوب است. اما افسوس آدم نمی داند که ریاست عالیه فرماندهی کل سانسورجات وبلاگ جات در آن لحظه در چه حال است. راهی هم برای دانستن آن وجود نداشته است و وجود ندارد.
باری این هم ترجمه.
با ماچ و بوس به هر دوتاتون:

Hashtarkhana gedan AY gami band olur
AY ghaiedib galanda yuki ghand olur
Goezalin goechagi AY goeza band olur
AY gedaram eshghinan ay ghiz har yana
AY yanaram oduna mesli parvana
هوشنگ

 
At April 16, 2012 at 5:26 AM , Anonymous Anonymous said...

واژه روح دارد، روان دارد، تاریخ دارد، مکان دارد و زمان هم دارد. روح و روان واژه به تاریخ و مکان و زمان آن وابسته است.
زمان اما گویی از همه عنصرهای دیگر مهمتر است. گاه دیده شده است که یک واژه در راستای زمان آنچنان روان و روح دگرگونه ای یافته است که احساس های گونه گونه ای هم به بار می آورده است.
در بررسی تاریخی بایستی نه تنها به سیر تاریخی مفهوم ها پرداخت بلکه حتی دگرشدگی احساس های نهفته در واژه ها هم بایستی بررسی گردد.
بررسی تاریخ مفهوم ها بنمایه بررسی تاریخی است. و تا آنجا که به ادبیات و شعر برمی گردد تاریخ احساس نهفته در واژه گویی اهمیت بیشتری پیدا می کند.
من در ترجمه یادشده به آن توجه داشته ام. دو آی هست که به دو گونه ترجمه شده است.
یکی در آی قیز هست که همان آی قیز خودمان است. یک آی دیگر هم هست که آوای شادی است و به ترانه نوا و هماهنگی دلخواه خواننده را می دهد. و گاه برای رفتن از یک گوشه یا دستگاه به یک گوشه و دستگاه دیگر به کار گرفته می شود.
خواهش می کنم موقعی که دوتایی ترجمه ترانه را می خوانید به این نکته های باریکتر از مو هم توجه فرمایید. دستورجات دیگری هم هست که در هزاره سوم بیان خواهد شد.

 
At April 19, 2012 at 1:50 PM , Anonymous ladan said...

سلام اقای بهنود
امیدوارم همیشه صحیح و سلامت باشید
من واقعا از برنامه های شما و نوشته هاتان لذت می برم
حتی در فیس بوک نوشتم

دلم میخواد قبل از مرگم، یکبار " مسعود بهنود " رو از نزدیک ببینم .
و بسیاری از دوستانم هم همین ارزو را داشتند

 
At May 8, 2012 at 2:09 PM , Blogger cheguri said...

سلام آقای بهنود مهربان
خوش حالم که هنوز هم می توانم به نویسنده ی طراز اول میهنم نامه بنویسم
راستش در فیس بوک که دیدمتان یک آن شوکه شدم، فکر می کردم اکانت فیس بوک ندارید
خیلی خوشحال شدم.
اما خوب مشخص بود که تنها با کسانی که حتما می شناسیدشان ارتباط دارید و دوستید. طبیعتا این مایه ی حسادت من بود.
درخواست دوستی فرستادم اما مطمئن باشید که هیچ انتظاری ندارم که پذیرفته شود. با کمال میل قبول دارم که شما هم حق دارید که حیطه ی شخصی و خصوصی داشته باشید، حتی ناراحت هم نخواهم بود که پذیرفته نشود.
ما با کتاب هایتان، برنامه دید بانتان، نوشته هایتان و دوتا سایتتان و اخیرا به مدد موبایلم با چشم انداز بامدادی از صدایتان و وجودتان کیفور می شویم.
لیکن هدف از این همه اطاله ی کلام خواهشی است که دارم. این که در صورت امکان "subscribe" صفحه تان را در فیس بوک فعال کنید تا حداقل از پست های عمومی تان لذت ببریم.
این تنها خواهشی است که از شما دارم،
سپاسگزار مهر همی شگی تان
و قدردان صدای مهربانتان که هر روزم را روز می کند
فرزین.

 
At May 16, 2012 at 2:07 AM , Anonymous Anonymous said...

** پخش مجموعه توهین آمیز آرماگدون 4 از صدا و سیما
این مجموعه که توسط دفتر پژوهشهای روزنامه کیهان تهیه شده در قسمتهای متعدد خود پائولو کوئیلو، اوشو، سای بابا، ایلیا میم، دالایی لاما، دراویش، بهاییت، پاپ (رهبر کاتولیکهای جهان)، روسای جمهور امریکا و اروپا، شبکه های ماهواره ای، فیسبوک و توئیتر، و حتی کوکاکولا و نستله را مروج بی خدایی و عامل صهیونیسم معرفی کرده و آنها را در کنار شیطان پرستان قرار می دهد!

** نامه ۱۲۶ روزنامه نگار به روسای قوای قضائیه و مقننه: ما خواستار اجرای قانون و حرمت قلم ایم
تعداد ۱۲۶تن از روزنامه نگاران کشورمان در نامه ای خطاب به روسای قوه های مقننه و قضاییه با بیان اینکه درست در روزهایی که متهم بازداشتگاه غیرقانونی کهریزک ارتقا مقام می گیرد و قوای تحت ریاست شما چشم بر اتهامات او می بندد، خاطرنشان کرده اند: روزنامه نگاران ایرانی یکی بعد ازدیگری راهی زندان ها می شوند، به آنان ناسزا می گویند و حتی تعرض فیزیکی میکنند.
(متن کامل این گزارش رادر لینک زیر مشاهده کنید)

www.ayahra.org/newsletters/9102

 
At May 21, 2012 at 4:19 AM , Blogger Hoda said...

سلام آقای بهنود عزیز

من همیشه مقاله ها و کارهای شما رو دنبال می کنم. توی فیس بوک هم از طریق این صفحه پیگیرتون هستم
https://www.facebook.com/#!/M.Behnoud
اما این صفحه توسط شما اداره نیمشه. به پروفایل خودتون توی فیس بوک هم سر زدم تا ببینم صفحه ای رو معرفی کردید یا نه و یا براتون پیام بدم که متاسفانه امکانش نبود. ممنونتون میشم اگر اطلاع بدید که آیا صفحه ای دارید که توسط خودتون اداره بشه. براساس تعداد دوستانتون توی صفحه فیس بوک شخصی تون فکر کردم شاید به جز کسانی که کاملا می شناسید، شخص دیگه ای رو اونجا به عنوان دوست قبول نمی کنید

 
At June 10, 2012 at 4:17 AM , Anonymous گولدن said...

تو مونیخ هم پارسال یه نمایشگاه از کارهای پیکاسو گذاشته بودند. خیلی لذت بردم. واقعا نابغه است.

 
At June 17, 2012 at 3:13 AM , Anonymous Anonymous said...

سلام دیشب خواب دیدم سر کلاسی بودم که تو هم آن جا بودی با یک نفر دیگه که اسم نمی برم اما اون رو هم دوست دارم. هر دو استاد ریاضی من بودید. البته اون ایستاده بود و من پای تابلو داشتم مسئله حل می کردم. تو نشسته بودی و مثل وقت هایی که تو بی بی سی هستی نگاه می کردی. من از روی دفتر یکی مسإله ها را جواب می دادم و سعی می کردم هیچ کس نفهمه تقلبه. موقع رفتن به همه گفتم خسته نباشید و از کلاس اومدم بیرون. گویا تو دلگیر شده بودی. منم نصفه های راه در حالی که شب بود برگشتم تا از دلت در بیارم. وقتی اومدم تو اتاقت خندیدی و گفتی به خانم ... . بعد هم که معذرت خواهی کردم منو بغل کردی و کلی بوسیدی. وای چه خوابی بود. من آدم عاشق پیشه ای هستم زیاد از این خوابها می بینم. امروز که بیدار شدم فهمیدم خیلی دوستت دارم. ای کاش خوابم راست بود.

 
At August 11, 2012 at 11:55 AM , Anonymous رضوان said...

می توانم دوست خطابتان کنم جناب بهنود عزیز؟
.
.
اگر پذیرفتید ادامه می دهم...چند سال پیش که که به موزه هنر های معاصر تهران رفته بودم با یکی از همین گوشی های نسبتا جدید چندین عکس اشکارا از تابلو های پیکاسو که در زمان پهلوی خریده شده بود گرفتم! شنگولانه عکس می گرفتم و مبهوت لحظات دیدار آن آثار زیبا بودم..در همین حین نگهبان مانندی با بیسیم گوشی ام را گرفت و خواست که عکس ها را پاک کند که در میان عکس های نقاشی های مرحوم پیکاسو ناگهان عکس برج میلاد را دید! نگاهی انداخت، گوشی ام را پس داد و گفت دفعه آخرت باشد!!! ....... بهنود عزیز لطفا از وبلاگ نوپای بنده بازدید کنید..

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home