Tuesday, March 27, 2007

با مسیح



از جلسه دیدار مسیح علی نژاد از لندن و سخنرانی کوچولویش در دانشگاه سوآز که از سوی انجمن سخن از آن خبردار شدیم خانم عفت ماهباز گزارشی تهیه کرده که در روزهای آینده می خوانید . اما این عکس یادگار همان جلسه است.

Monday, March 26, 2007

مانو رفت



باید آگهی تسلیتی بفرستم. مانو بنده چشم آبی خدا خانه نو کرد. راضی و مرضی. سجاده را بست. منظم و مرتب تا کرد، مواظبت کرد که همه چیز در جای خود باشد. و دیشب رفت. حالا آتی خانم هم بايد عکسی از مانو را در قاب بگذارد بالای سرش، پهلوی عکس ماهی جونم که بالای سر من است. و گهگاهی با او حرف بزند. مثل من که بعد سی سال هنوز وقتی از چيزی اذیت می شوم، به او می گویم و می دانم هيچ کاری برایش مهم تر از اين نیست که آرامم کند. همان عکسی که روی جلد کتاب خانوم هم گذاشته ام.

حالا که مانو [طاهره کرباسچی] در اين روزهای فروردینی رفته به گورستان محله چهارشنبه پیش بابل، بالای سرش نارنج پیر جوانه زده، به باورم دلش هم بهاری می ماند چرا که جهان را مادرانه می خواست، نه دلی آزرد و نه برای کس بدخواست.

جائی دگر ندارم باید همین جا برای همسرش آقای حسن حدیدی، آتی و فصی و محمود فرزندانش، آقای جعفر لاريمی استاد محترم دانشگاه های مازندران دامادش، زينت خانم عباسی عروسش، نوه هایش مهرنوش، مهتاب و مجتبی، مروارید و محمد حسین تسلیت بگویم. و به خودم.

گفتم مانو روسری ات را بردار. گفت نه. گفتم من محرمم. مگر نه. گفت چرا... و اشاره ای کرد به دوربین. حالا که می خواهم عکسش را این جا بگذارم فکر می کنم مقصودش این بود که: دیگران چی.

معلم فرانسه بچگی مان هر وقت از چیزی اذیت می شدیم می گفت هشت بار بگوئید سه لا وی. زندگی همین است.

Thursday, March 22, 2007

نه از این عیدی ها


انواع عیدانه ها و عیدی ها رسیده است. نوروزست و غنائم نوروزی فقط کودکان را شامل نمی شود که . به شصت سالگان هم می رسد. از نبات دلچسب یزد، تا انار ساوه، از شيره انگور ملایر تا خرمای بم. از گز دستپخت اصفهان، تا پسته دانه بند کرمان. چه بگویم از شيرينی کلام که امسال فقط در تلفن و نامه نیست اس ام اس هم اضافه شده است. همه را به دیده نهادم و بر رف دل جا دادم اما راست بگويم که عیدی اصلی را "ایسنا" داد. بی آن که بداند. خبرش ساده بود در بخش علمی. عنوانش هم بود مدال علمی برای پروفسور فرهاد رشيدی حائری.

گفت می خواهی پز بدهی گفتم بله چطو مگه. هم به عنوان یک ایرانی و هم به عنوان کسی که به برادرزاده اش حق دارد پز بدهد. تازه مگر من چند تا پروفسور دانشگاه های معتبر جهانی را به مدرسه برده ام. کیفش را در دست گرفته ام. چند تا پروفسور در دنيا هستند که اين قدر مرا اذيت کرده اند، یک نوروز، تمام طول شانزده ليزه را از من سئوال کرده . و يک شب تمام تا صبح با سئوالاتی مشابه از پدرش نگذاشته بخوابیم در هتل رویال مادلن پاریس.
و اين ها تمام به دورانی است که دخترم بامداد که در روزگار کودکی آتشی می سوزاندند با اين آقای پروفسور، در لندن بود و معمولا من و داوود و فرهاد می آمدیم نوروزها برای دیداری. در همين دیدارها لای نرده های خيابان و هنگام گذر از دروازه مترو، این دو بزرگ شدند. حالا آن خانم در سان فرانسیسکوست و صبح ها در روپوش سفید در همان جائی که درس خوانده – دانشگاه سان فرانسیسکو – با دندان مردم کارها دارد و اين آقای پروفسور که فرهاد رشيدی باشد مدال علمی بلوندل فرانسه را برده است. هر دو آدم هائی آرام شده اند.
فرهاد نه امروز که پروفسور معتبری است در دانشگاه لوزان، بلکه در همان زمان که در مدرسه میس ماری تهران درس می خواند و گاه که داوود تئاتری داشت و گرفتار بود، می رفتمت دنبالش دم مدرسه، و آن روزها که هوادار پرسپولیس بودیم و می رفتیم به امجديه برای همصدائی با ممد بوقی، شاید تنها کودک و نوجوان و جوانی در دنیا باشد که ارزو داشتم بچه من بود. آرام ترين و نجيب ترين، دوست داشتنی ترين. کنجکاو ترين.
از همان موقع که شنا یادش می دادم و یک بار بابت پرشی بی جا از ارتفاع به داخل استخر خانه همه را ترساندیم و دعوا شدیم. همان موقع ها که با سئوالات یک ریزش آدم را بمباران می کرد، با دیگران تفاوت داشت. از همین روست که گاهی مثل این سال ها می شود که چهارسال پنج سال او را نمی بینم، اما تا صدایش در گوشی می پیچد که می گوید مسودجون سلام. می فهمم که از کیست. و چنين است که خبر ايسنا برای من فقط یک خبر نیست. چیزی بیشتر از این که "پروفسور فرهاد رشيدي حائري، رييس گروه تحقيقات «سازگاري الكترومغناطيس» دانشگاه پلي تكنيك لوزان سوييس موفق به دريافت مدال علمي «بلوندل» انجمن مهدسي برق، الكترونيك و فن آوري اطلاعات و ارتباطات فرانسه شد. "

Wednesday, March 7, 2007

یک خبر ابریشمی اتمی

مهندس رضا آقازاده رئيس سازمان انرژى اتمى اظهار داشت: به دستور رئيس جمهور، ساخت نخستين نيروگاه داخلى هسته اى با ظرفيت ۳۶۰ مگاوات آغاز شده است. آقازاده در كنگره سراسرى عاشوراپژوهى (امام حسين(ع) و مقاومت) كه شب گذشته با حضور رئيس جمهور برگزار شد، به بررسى پرونده هسته اى كشورمان پرداخت و گفت: دشمنان مى دانند نمى توانند در عزم و اراده مردم ما در زمينه دستيابى به انرژى صلح آميز هسته اى خللى ايجاد كنند، به همين دليل سعى مى كنند در اين راستا در كشور چندصدايى را به وسيله برخى از افراد ايجاد كنند. وى افزود: مطمئناً مقطعى كه ما اكنون در آن به سر مى بريم، يكى از تابلوهاى برجسته تاريخ اين ملت است.

اين خبر روزنامه ايران [روز چهارشنبه صفحه دو] است. چند سئوال برای روشن شدن اذهان.

آقای غلامرضا آقازاده از کی مهندس شد و از کی رضا.
اگر به دستور ساخت نیروگاه داخلی هسته ای، عملی است چرا زودتر صادر نفرمودند. ربط کنگره سراسری عاشورا پژوهی با این خبر چیست. سوم اين که ربط انرژی صلح آمیزهسته ای با ايجاد کشور چند صدائی چیست. دشمنان به وسیله برخی از کدام افراد دارند کشور چندصدائی [را] ایجاد می کنند.

ظاهرا تنها نکته ای که نیاز به تحقیق و اثبات ندارد همين آخری است که "دوره ای که اکنون در آن به سر می بریم یکی از تابلوهای برجسته تاريخ اين ملت است." به شرط آن که باز شیطان های تحت القائات دشمن نگویند آن تابلوهای برجسته از چه جنسی است و در دستمال ابریشمی يا يزدی پیچیدنی است يا نه.

آخرش این که بابا مگر دنیا چقدر ارزش دارد.

Tuesday, March 6, 2007

اندر باب همایش ام آی تی



در سفر آمریکا دوبار سعادت دیدار دکتر کاظم علمداری نصیب شد. یک بار در لوس آنجلس و در میهمانی خانم و آقای لیمونادی، دیگر بار در جریان کنفرانس آم ای تی. البته خانم نیره توحیدی و آقای علمداری از سر لطف، در همایش میزگرد روابط ایران و آمریکا در ایرواین هم حضور یافته بودند.

در جريان همایش ام آی تی، گفتگوهائی بين من و آقای علمداری رخ داد که از جنس مباحث عقیدتی و از سر علاقه مندی هر دو به اصلاحات بود. این نوشته را از آن جهت می آورم که گویا در مصاحبه خبرگزاری انتخاب با من، گفته هایم چنین تصویر کرده بود که آقای علمداری مخالف اصلاحات بوده اند و يا احيانا کسی در همایش ام آی تی جز بر اصلاحات مردمی سخنی گفته و نظری داشته است.

جناب علمداری در نامه ای به من اين نکته را توضیح داده اند. همان طور که در جوابشان عرض کرده ام. فارغ از اختلاف نظرهائی که بین هر دو انسانی وجود دارد، با احترامی که برای ایشان و نظراتشان قائلم لازم است که اگر گفته های من ايجاد چنین توهمی کرده است عذر بخواهم و آن را تصحیح کنم.

در جريان همایش ام آی تی، دو بزرگواری که از تهران آمده بودند و چند تن از مائی که در تحلیل مسائل ايران نرم رو تر هستیم با گروه اساتیدی که از آمریکا در همایش حضور داشتند اختلاف نظرهائی داشتیم، که طبیعی تر از این چیزی نیست و اصولا این نوع همایش ها به همین دلیل برپا می شود.

حالا که خانم مرتاضی یکی از حاضران در همایش در تهران به زندان اندرند، بر خود فرض می دانم احترامات خود را بابت نگرش فوق العاده واقع بینانه ايشان درباب مسائل زنان ايران ابراز دارم و از اين که من خطا کرده ام و بنا به توضیح آقای علمداری گفتگوئی در همایش نبوده که خبر از به در آمدن بعضی از زی اصلاح طلبی بدهد، خوشحالم. اين شادمانی را هم مدیون توضیح دکتر علمداری هستم.
این هم تنها عکسی که به یادگار دارم از بوستون و آخر همایش که از سمت چپ دیده می شوند" دکترعلیرضا رجائی ، پروفسور تیرمن، دکتر فاطمه حقیقت جو، دکتر مهرداد مشایخی ، خانم مرتاضی لنگرودی، ،مسعود بهنود، دکتر علمداری و فرخ نگهدار. در جلو تصویر هم فرزندی خوش کلام خانم حقیقت جو به هنرنمائی اندرست

Sunday, March 4, 2007

دخترها را رها کنید

خب هر دم از این باغ بری می رسد. چاره ای نیست جز این که اعتراض کنیم و معلوممان شود که مسوول این کار ها کیست. در شرایطی که فشار های بین المللی شدت گرفته است کیست که مغزش این چینن کار می کند که می توان در داخل هم سخت گرفت و به معلمان اجازه نداد حق بطلبند و به زنان هم. آن کس که این می گوید و چنین تصور امنیتی دارد که باید از فشارهای بین المللی بهر گرفت و اوضاع داخلی را هم سفت و محکم مهار کرد، دارای مغز کوچکی است که می توان گفت به همین نشانی است که کسانی می گویند جنجال اتمی ساخته شده است برای مهار داخل کشور.

الان که دارم این سطور را می نویسم خبرم هست که چند تا از بچه هایم را گرفته اند و در مینی بوس هم یکی از بچه ها دندانش شکسته است. البته که این ها حرفی ندارند که به محبوبه و زينب و مریم و پرستو بزنند، کجا در استدلال و منطق حریف بچه های ما می شوند. پس لابد زبان خشونت برایشان می ماند از لاعلاجی و از سر استیصال.

خبرم هست که این نام ها در مینی بوس برده شده اند
آمنه امینی، ژیلا بنی یعقوب،محبوبه عباسقلی زاده، محبوبه حسین زاده، سارا لقمانی، زارا امجدیان، مریم حسین خواه، جلوه جواهری، نیلوفر گلکار، پرستو دوکوهکی،زینب پیغمبر زاده، مریم میرزا، ساغر لقایی خدیجه مقدم، ساقی لقایی، ناهید کشاورز، مهناز محمدی، نسرین افضلی، طلعت تقی نیا، فخری شادفر، مریم شادفر، الناز انصاری، فاطمه گوارایی، آزاده فرقانی ،سمیه فرید، مینو مرتاضی، سارا ایمانیان

Thursday, March 1, 2007

عکسی از سام


این عکس را به دو جهت این جا گذاشته ام یکی این که ایستگاه مترو نزدیک خانه من است و گاهی از این ایستگاه به مرکز لندن می روم و دیگر به خاطر این که عکس سام جوانروح است. عکاس خیلی خوبی که کارهایش را دنبال می کنم. ساکن کاناداست. و خودش را نزدیک سی سال است ندیده ام.بگو از زمانی که کوچک بود. و خود این که زمانی در این شهر بوده و من خبر نداشتم و در نزدیکی من بوده و باز خبر نداشتم نشان از پراکندگی ما در دنیای غریب دارد. من هر گاه عکس هایش را نگاه می کنم نه این که می دانم فرزند عفت خانم و عظیم آقاست بلکه به خاطر نگاهی که به دنیا دارد و این که چنان هنرمندانه کار می کند که انگار جهان موظف شده است در دریچه دوربین او ژست بگیرد و خودش را مرتب کند، لذت می برم. یک نگاه حرفه ای کامل به دنیا.