Wednesday, December 27, 2006

صدام و مرگ

نگاهش تا جلسه پيش ، به تظاهر هم شده زندگی داشت. شايد اثر دستمالی بود که برای حفظ ظاهر به جای "پوشت" در جيب بالای کتش می گذاشت وقت آمدن به دادگاه. ديگر مانند جلسات اول قرآنی در دست نداشت باز به تظاهر. خود نخواست يا آمريکائی ها بالاخره موضوع را دريافته و پشت در از دستش گرفتند.هر چه دادگاه گذشت او که پیدا بود از بيرون بی اطلاع نیست جانی گرفته بود و می توانست خود را اداره کند. اما حالا که حکم تجديد نظر ابلاغ شد چهره اش شکست به نظرم. شايد گمان نداشت که کار به اين جا بکشد. از او بدتر چهره برادرش بود که تا به حال با تحسين به صدام نگاه می کرد. سرنوشت کمتر کسی از رهبران معاصر جهان به اندازه صدام با کينه هزاران همراه است. عراقی ها و همسايگانش. پيرمرد کرد می گفت سال هاست نرقصیده ام اما روزی که او را بکشند هر جا باشم خواهم رقصيد. و من می دانم که هاجر مادر نادر آن روز بر سر گور جگرگوشه اش خواهد رفت تا شکر به جا آورد دستگاه انتقام الهی را. می دانم عکس های هزاران تن در گوشه اتاق های گلی و يا خانه های شهری در آن روز لبخند خواهند زد.

<$I18NNumdeklab$>:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home